مروری بر گذشته
ستایش جونم
میخوام از شروع توانایی هات بگم.
شروع به حرف زدن:از ۷ ماهگی تونستی مامان بابا بگی . در یک سالگی کلمات رو تلفظ میکردی. در یک و نیم سالگی جمله بندی ات تکمیل شده بود. الان که ۲ سال و ۱۰ماهته به راحتی میتونی حرف بزنی و منظور خودت رو با کلمات واضح و شفاف بیان کنی. الهی قربونت بشم. دیروز در یکی از جمله هات از کلمه راستی برای یادآوری چیزی که گذشته بود استفاده کردی مامانت رو ببین که چه شکلی شده بود
شروع به راه رفتن: از ۱۱ ماهگی شروع کردی به ایستادن بدون تکیه و در یک سالگی میتونستی قدمهای کوتاه برداری. دلم تنگ شده برای اون روز این رو هم بگم که در راه رفتن خیلی محتاطی و حواست به همه چی هست.
حفظ اشعار: از اتل متل برات شروع کردم و شعرهای چرا و چیه رو که سی دی اش رو برات گرفته بودم از یک سالگی حفظ میکردی. حالا هم که چهار تا کتاب می می نی رو که برات گرفتم حفظ کردی و چند تا کتاب دیگه . همه مات و مبهوتن از این شعرخوندن تو. شعرهای آبکی مهد هم تازگی بهشون اضافه شده.
راستی تو تا دو هفته پیش در مهد درکلاس زیر سه ساله ها بودی در کلاس سه ساله ها شعر کربلا رو میخوندن تو صداشون رو شنیدی و شعر رو بلد شدی این رو مربی مهدت میگفت.
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم
کنار چشمه آب یه مشک خالی دیدم (به مشک میگی مشق)
مشکو دادم به چشمه، چشمه به من آب داد
آب رو دادم به زمین، زمین به من لاله داد. لاله پرناله داد
لاله به رنگ خونه توگوش من میخونه
حسین حسین حسین جان حسین حسین حسین جان
البته اگه شعر طولانی تر از این باشه نمیدونم تو فقط همینا رو میخونی.